مارک منسن: “چرا مصرف الکل رو ترک کردم؟”

بعد از بیشتر از بیست سال عادت به مصرف الکل، تابستون گذشته تصمیم گرفتم برای همیشه اون رو کنار بذارم. دلایل زیادی برای این کار وجود داشت. قطعاً فوایدی هم داشت. یه‌کم وزن کم کردم، شب‌ها بهتر می‌خوابیدم و دیگه خبری از خماری‌های وحشتناک نبود، اما تغییرات دیگه‌ای هم در زندگی‌ام اتفاق افتاد که اصلاً براشون آماده نبودم و وقتی این فواید پنهان کم‌کم شروع‌کردن به اثرگذاری، فهمیدم که احتمالاً برای همیشه با الکل خداحافظی کردم، اما قبل از اینکه درباره فواید مصرف‌نکردن الکل صحبت کنم، سؤال خیلی مهمی وجود دارد که باید حرفم رو با اون شروع کنم: اصلاً فواید نوشیدن الکل چیه؟


فواید الکل (از دیدگاه سابق نویسنده)

برای من، فواید الکل کاملاً اجتماعی بود. از نوجوانی نوشیدن رو شروع کرده بودم. من با اضطراب اجتماعی شدید و وابستگی ناسالم دست‌وپنجه نرم می‌کردم و الکل تنها چیزی بود که بهم اجازه می‌داد با خیال راحت با گروه‌های بزرگ معاشرت کنم.

بعد در دانشگاه، چیزی رو که فکر می‌کردم ابرقدرته، کشف کردم: تحملم در برابر الکل زیاد بود. می‌تونستم زیاد بخورم، خیلی بیشتر از بقیه و بازم به‌طور معجزه‌آسایی، کارآمد باقی بمونم. هیچ‌وقت بیهوش نمی‌شدم، به‌ندرت مریض می‌شدم یا زمین می‌خوردم. من یه مست شنگول بودم؛ بامزه، برون‌گرا و کاملاً بی‌قیدوبند. اینا رو با یه محیط اجتماعی که توانایی نوشیدن زیاد رو با موقعیت خوب مرتبط می‌کرد، ترکیب کنید. تا اوایل بیست‌سالگی، هویت «پسر مهمونی» رو برای خودم قبول کرده بودم. هر شب، از سه‌شنبه تا شنبه، بیرون بودم، لیوان‌به‌دست، می‌خندیدم و خوش می‌گذروندم.

این سبک زندگی در تمام دهة بیست و اوایل دهة سی سالگی‌ام ادامه داشت. همون موقع‌ها، برای زندگی به نیویورک رفتم و همون‌طور که هرکسی که در نیویورک زندگی کرده می‌تونه بهت بگه، این شهر که (به‌شکل مسخره‌ای گرونه) بهشت الکلی‌هاست.

در دهة سی زندگی‌ام بودم، ازدواج کرده بودم، نویسنده موفقی بودم که برای نوشتن و تبلیغ کتاب‌هام دور دنیا سفر می‌کردم، در کنفرانس‌ها و برای شرکت‌های بزرگ سخنرانی می‌کردم. یه بار دیگر خودم رو در موقعیت‌های اجتماعی جدیدی دیدم. در همه این مدت، همچنان الکل می‌خوردم، تسکین دائمی برای اضطرابم بود. برای موقعیت‌های پرریسک، برام مثل روون‌کننده اجتماعی بود.


تَرَک‌برداشتن هویت «پسر مهمونی»

همین زمان بود که یه‌چیزی شروع به تغییر کرد. هویت «پسر مهمونی» به من کمک کرده بود تا در بیست‌سالگی، به اضطراب‌ها و ناامنی‌هام غلبه کنم، کمک کرد تا اعتمادبه‌نفس و تجربیات اجتماعی لازم رو برای تبدیل‌شدن به مرد موفقی که در دهة سی زندگی‌ام بودم، به دست بیارم، اما در دهة 30 زندگی‌ام شروع به نابودکردنم کرد؛ چون اون موقع، زندگی‌ام، ارزش‌هام، حرفه‌ام و بدنم، همه‌شون تغییر کرده بود.

بدن و ذهنم دیگه نمی‌تونستن الکل رو تحمل کنن. اضافه‌وزن پیدا کردم. به‌طور وحشتناکی از فرم خارج شدم. خواب خوبی نداشتم و دائم استرس داشتم. در 35 سالگی، یه مشکلات خفیفی در سلامتی‌ام پیدا کردم که با وزنم، رژیم غذایی نامناسب و نوشیدنم مرتبط بود.

مثل خیلی از مردم، تصمیم گرفتم از سال 2020 به‌عنوان یه فرصت برای کاهش وزن و برگشتن به فرم استفاده کنم. کم‌کردن نوشیدن بخش بزرگی از اون بود. نوشیدن رو خیلی مشهود کم کردم؛ از ده تا پونزده بار نوشیدن در هفته رسیدم به فقط سه تا پنج بار در هفته، اما بعد، چند تا اتفاقِ تقریباً هم‌زمان، باعث شد برای همیشه الکل رو کنار بذارم:


۱. تازه متوجه شدم مصرف الکل چقدر در حالم تأثیر می‌ذاره

شاید عجیب به نظر برسه، اما وقتی هر هفته پونزده بار یا بیشتر نوشیدنی مصرف می‌کنی، دائماً یا نیمه‌مستی یا نیمه‌خمار. به خاطر همین، متوجه نمی‌شی که با هر جرعه چقدر به خودت آسیب می‌زنی، اما وقتی مصرف رو به سه یا چهار بار نوشیدن در هفته کاهش می‌دهی، به‌اندازه کافی برات شفافیت ذهنی ایجاد می‌شه تا متوجه بشی حتی یه لیوان الکل، چقدر حالِت رو خراب می‌کنه و نه‌فقط اون شب یا روز بعدش، که حتی دو یا سه روز بعد هم روت تأثیر منفی می‌ذاره.


۲. تحقیقات جدید باعث شد رابطه‌ام رو با الکل زیر سؤال ببرم

تحقیقات جدید نشون دادن که الکل برای ما، خیلی مضرتر از اون چیزیه که اولش تصور می‌کردم. وقتی جوون بودم، باور عمومی این بود که چند تا نوشیدنی در هفته برامون خوبه. حتی می‌گفتن یه لیوان شراب قرمز در شب، باعث سلامتی می‌شه، اما حالا، داده‌ها و مطالعات بهتری داریم. خب، الکل مضره، همه‌اش مضره، تک‌تک قطره‌هاش. نه‌تنها در اون روز یا هفته مضره، که اگر پرخوری الکل داشته باشی (مثل من)، می‌تواند ماه‌ها روت تأثیر بذاره.


۳. نیویورک رو ترک کردم و به لس‌آنجلس رفتم

می‌دونم که این کار به نظر خیلی‌ها مسخره می‌آد، اما تأثیر این نقل‌مکان در سلامت روزانه من قابل توصیف نیست. همه‌چیز در نیویورک حول‌محور بارها، رستوران‌ها، مهمونی‌ها و نمایش‌ها می‌چرخه. هرجا که برین، الکل فراوونه و همه در حال نوشیدن هستن. این راه ملاقات و ارتباط با مردم در اونجاست.

لس‌آنجلس از خیلی جهات برعکسه. اول از همه، برای رسیدن به هر جایی باید ساعت‌ها در ماشین باشی. به‌خاطر همین، نمی‌تونی زیاد الکل مصرف کنی. دوم اینکه، هوا همیشه عالیه و سواحل و کوهستان‌ها در فاصله کمی قرار دارن. بنابراین، می‌تونی فعالیت‌های تفریحی سالمی زیر نور خورشید داشته باشی که به انرژی، تمرکز و سحرخیزی نیاز دارن. این‌جوری، یه‌دفعه خماری‌ها، هزینه‌ها و معایب اجتماعی واقعی پیدا می‌کنن.

در نیویورک، الکل زندگی اجتماعی رو آسون‌تر و لذت‌بخش‌تر می‌کنه. در لس‌آنجلس، الکل زندگی اجتماعی رو سخت‌ می‌کنه. در نیویورک، الکل فعالیت‌های خسته‌کننده رو جالب‌تر می‌کنه. در لس‌آنجلس، الکل یه فعالیت جالب رو، کمی خطرناک می‌کنه. به همه این‌ها این نکته رو هم اضافه کن که اینجا، همه خیلی زیبا و مراقب سلامتی‌شون هستن و بله، وقتی که ساعت 5:30 بعدازظهر یکشنبه یه ویسکی دوبل سفارش می‌دی، احساس عجیبی بهت دست می‌ده. منظورم اینه که احساس یه آدم کاملاً بی‌قیدوبند و بی‌مسئولیت رو پیدا می‌کنی. مردم با تعجب بهت نگاه می‌کنن.


پنج فایده غیرمنتظره ترک الکل برای من

بالاخره تابستون گذشته، همه‌چیز به نقطه اوج رسید. اول از همه، فواید آشکار وجود داشت: وزن کم کردم، مثل بچه‌ها می‌خوابیدم و قرارهای شبونه با همسرم، یه‌دفعه خیلی ارزون‌تر شد، اما فواید غیرمنتظره‌ای هم داشت؛ چیزهایی که من رو غافل‌گیر کرد.


۱. ناامنی‌هام کم شدن

زمانی که مصرف الکل را به چند بار در ماه رسوندم، متوجه این موضوع شدم. دو یا سه روز بعد از نوشیدن، حتی اگر فقط چند لیوان شراب بود، احساساتی‌تر می‌شدم. زود عصبانی می‌شدم، هیجان‌زده‌تر می‌شدم، بیشتر خجالت می‌کشیدم و احساس گناه بیشتری می‌کردم.

از زمانی که مصرف الکل رو کاملاً کنار گذاشتم، احساس ثبات باورنکردنی‌ای دارم. وقتی چیزی اشتباه می‌شه، به‌اندازه قبل ناراحت نمی‌شم. این موضوع یه موهبت غیرمنتظره برای بهره‌وری و کارمه. برای مدیریت احساساتم، انرژی کمتری صرف می‌کنم و می‌توانم این انرژی را صرف نوشتن و ضبط برنامه‌هام کنم.


۲. ارزش‌ها و اولویت‌هام شفاف‌تر شدن

شاید بزرگ‌ترین اثر جانبیِ داشتن خلق‌وخوی باثبات‌تر، این باشه که به چیزهایی که برام اهمیت دارن، احساس شفافیت بیشتری دارم. زمانی که زیاد الکل می‌خوردم، هر هفته برای سه یا چهار پروژه مختلف هیجان‌زده می‌شدم. با ردکردن فرصت‌ها، احساس اضطراب و ترس ازدست‌دادن (FOMO) می‌کردم. خودم رو وقف یه ایده جدید می‌کردم، اما چند روز بعد، اون ایده رو زیر سؤال می‌بردم. در این قطار هوایی احساسات بالاوپایین می‌رفتم، یه روز احساس می‌کردم دقیقاً همون کاری رو انجام می‌دم که براش ساخته شدم و فرداش دچار بحران وجودی می‌شدم که همه‌ اینا اتلاف وقته.

حالا، تعداد محدودی هدف مشخص دارم که می‌دونم می‌خوام بهشون برسم. روی اون‌ها تمرکز می‌کنم و کار می‌کنم. به تمام فرصت‌هایی که با این اهداف متضادن، «نه» می‌گم، بدون درام، بدون مزخرف.


۳. دوستان کمتر، اما صمیمی‌تر دارم

در بیست‌سالگی، در مناسبت‌های اجتماعی، الکل می‌خوردم تا اضطرابم رو پنهان کنم. در سی‌سالگی، الکل می‌خوردم تا کسالتم رو از بین ببرم. حقیقتی که بعد از ترک الکل بهش پی بردم، این بود که اگه با بودن در کنار بعضی آدم‌ها حوصله‌ام سر می‌ره، خب نباید با اون‌ها دوست باشم. به‌دلیلی، در پونزده سالی که الکل می‌خوردم، این فکر هرگز به ذهنم خطور نکرده بود، اما حالا که هوشیارم، به واضح‌ترین موضوع دنیا تبدیل شده.

نیازی به گفتن نیست: «اگه برای اینکه از بودن با کسی یا چیزی لذت ببری، نیاز به نوشیدن داری، در واقع از اون فرد یا چیز لذت نمی‌بری و باید هر دوش رو کنار بذاری.» در ضمن، بدون حواس‌پرتی‌هایی که مشروب برام ایجاد می‌کرد، متوجه شدم که با دوستان هوشیارم ارتباط عمیق‌تری برقرار کردم. معاشرت بدون الکل قطعاً نمونه‌ای از ترجیح کیفیت به کمیته.


۴. عادت‌ها و علایقم تغییر کردن

سال‌ها فکر می‌کردم به غذا و رستوران‌های لوکس علاقه زیادی دارم، اما به نظر می‌رسه فقط از مست‌شدن در رستوران‌ها لذت می‌بردم. فکر می‌کردم عاشق تئاتر و نمایش‌های زنده هستم، اما به نظر می‌رسه که تعداد زیادی از اون‌ها در حالت هوشیاری، اون‌قدرها هم عالی نیستن. فکر می‌کردم عاشق مناسبت‌ها، شبکه‌های اجتماعی و مهمونی‌های خاصی هستم، اما به نظر می‌رسه، مارک هوشیار دیگر عاشق اون‌ها نیست.

حذف الکل از زندگی‌ام، انرژی فیزیکی رو جایگزین انرژی اجتماعی کرده. من موج‌سواری رو شروع کردم. بعد از دوازده سال، دوباره شروع به دویدن کردم. حتی، الان، فعالیت مورد علاقه‌ام با دوستانم کوه‌نوردیه. در کل، ممکنه زندگی‌ام از بیرون کسل‌کننده به نظر برسه، اما عجیبه که خیلی راضی‌تر و شادترم.


۵. رابطه‌ جنسی‌ام بهتر شده

فقط همین رو بگم که این روزها که به میدون می‌رم، نگران نیستم که چوب بیسبالم موقع ضربه‌زدن خم بشه!

بنابراین، اگه به فکر کم‌کردن مشروبات الکلی هستی، می‌گم که حتی برای مدت کوتاهی هم که شده، امتحانش کن.

دیدگاهتان را بنویسید